A last grad of high school Ep 8


ss501_story

مردم که دهنشون وا مونده بود که اینا دارن چی میگن واز حرکت کیانا خیلی عصبانی شده بودن...جونگ مین که از عصبانیت سرخ شده بود هیچ کس تا حال اینجوری ضایع اش نکرده بود که الان کیانا کرد...

جونگ مین:چی گفتی؟ که یک دفعه صدایه کف زدن یکی اومد ...همه بر میگردن سمت صدا که می بینن مدیر

مدیر:افرین...افرین...فکر نمی کردم همچین دختری باشی انتظار داشتم بعد از اون امضا بپری بغلش واقعا همچین ادمایی کم پیدا میشن ...وبعد کیانا با خونسردی تمام که انگار اتفاقی نیوفتادهبر میگرده و ادامه مید:ممنونم اقایه مدیر این طرز فکر من در مورد یک ادم معروف در یک مکان فرهنگیه...

مدیر:درسته ...و بعد بر میگرده  سمت دانش اموزا و میگه برید و ببینید تو کدوم کلاس ها افتادین و دیگه سر این موضوعی که الان اتفاق افتاد نمی خوام بحث کنید ...

همه با هم:چشم... بعد از این که مدیر میره پارک جونگ مین یه تنه به کیانا میزنه و مثل جت میره بقیه اعضا دابل اس هم دنبالش...

الن:بابا ایول...

اوا:حرف نداشتی... بعد دخترا دستاشون میکنن تو گردن هم و با خنده به سالنی که قراره اعلام کنن کی با کی افتاده میرن....

 

داخل سالن:

مربی مانگ:سلام من مربی مانگ هستم... از دیدنتون خوشبختم...خوب می خوام اول در مورد کلاسا بگم ... ما کلا4 تا کلاس داریم ... که 2 تاشون کلاس های ویژه هستن ....

همه با هم: هورااااا

مانگ:هنه اشتباه نکنید منظورم این بود شاید 25 یا 20 نفر از شما ها به این کلاس ها یا شایدم کمتر میرید...

الن:داره حرفاش جالب می شه ...

اوا:خیلی هم جالب

مونا:ساکت شین ببینیم چی میگه...

مانگ :اول اسامی کسایی که در کلاس های معمولی هستن رو می خونم و بعد  شروع کرد ....

نیم ساعت بعد:

اوا:اخ خدا این از کلاس عربی هم بدتره...

کیانا:از قرص خواب یه چیزی اونور تره چه قدر میزره فکر کنم داره نفرات اخر ررومی خون بعد میره سراغ ویژه ها...

اوا:اه... اه... اه ... تموم شد رفت سراغ ویژه ها ....

مانگ:خوب قبل از این که نفرات برتر رو بخونم و بعدش بقیه ای که حذف شدن هم متاسفانه باید از سالن خارج شن...حالا چند تا نکته رو بگم...

ارغوان:اخ خدا تو رو خدا بخون جون به لب شدیم...

کیانا: چه قدر میزره...

اوا:از زر یه زچیزی اون ور تر لالایی می خونه اینو ببرن برای این برنامه هایی هستن که برایه بچه ها لالایی می خونن ؛ بچه ببینتش به 3 دقه نمیکشه صدا خروپوفش بلند میشه.. واالله

بعد بچه ها زدن زیر خنده ولی خدارو شکر کسی نفهمید و مربی مانگ شروع کرد...

مانگ:این کلاس هم مثل 2تا کلاس دیگه نیستن بلکه این 2 کلاس با هم رقیب هستن خوب ما 2 تا از بهترین معلمان یعنی خانم شی مین سوک و اقای کانگ هیوک جون که هر 2 شون فارغ تحصیلی یکی ازبهترین دانشگاه های امریکا هستن رو برای این 2 کلاس انتخاب کردیم خانم شی لطفا بفرمایید بالا...

مین سوک:سلام من  شی مین سوک هستم ... حالا می خوام اسم کسایی که تو کلاسمن بخونم ...

کیم هیون جونگ،پارک جونگ مین،کیم هیونگ جون،کیم کیو جونگ،هئو یونگ سنگ ،کیم جونسواین از پسرا حال میرم سراغ دخترا...پسرا میرن بالای سن و یک دفعه صدای جیغ دخترا سالن میزاره رو هوا...

شی:لطفا ساکت...حالا دخترا رو می خونم رو :کیم تائه یونگ ، چوی سو یونگ، سئو جو هیون، لی سون کیو،

هئو یئون(بچه ها در مورد املای نوشتن این اسم مطمئن نیستم)،جسیکا جونگ،کیم جونسو

کیانا:خدایا خداوندا مرسی ممنون شکرت می کنم بزار این برنامه تموم شه برات سجده شکر میرم ...

ارغوان:پاک خل شد...

اوا:پاشو..پاشو ببریمش امین اباد...

کیانا:خفشو من حالم خوبه تو باید بری امین اباد...

شی :خوب اینا تو کلاسه منن حالا از اقای کانگ می خوام بیان که مال خودشون بخونن...

کانگ:سلام من کانگ هیوک جون هستم می خوام اسم کسایی که تو کلاسم هستن رو بخونم شروع میکنم:کیم الن،کیم ارغوان،یون کیانا،گو اوا و گومونا وقتی مونا و اوا میرن رو سن کانگ خوب از بالا تا پایین برندازشون میکنه...

کانگ:شما 2 تا چرا نرفتید مدل شید واقعا قد و هیکل خوبی دارید واقعا خوشحالم که شما ها تو کلاسمید...

اوا:مرسی...

کانگ :خوب ادامه میدم... امبر ، ویکتوریا،سولی ، نیکان وکیم جائه یونگ...کیم جائه یونگ

نیستش که می خواست 3 بار صدا کنه که مانگ میاد یه چیزی تو گوشش میگه...

کانگ:خوب مثل اینکه خانم کیم امرو نیومدن پس همین ها هم دانش اموز های من هستن... و متاشفانه بقیه شما ها که حدودا 40 نفرید حذف میشید...

و بعد بچه ها پایین میان

نیکان تو گوش ویکتوریا:خیلی خوبه که با همیم عزیزم....

ویکتوریا:اره حتی نمی تونستم فکرشو بکنم که تو رقیبم باشی..و

نیکان:بعداز این که از این جا بیرون رفتیم می دونم چی کار کنم...

بعد از یه 20 دقیقه برنامه تموم شد بچه های کلاس ویژه و با یه چند نفر دیگه اخرین نفرایی بودیم که داشتیم میرفتیم...جلوی در کیانا وایساد ...

اوا:چی کار میکنی برو دیگه...

کیانا یه دقیقه وایسید که همون لحظه بچه ها ی کلاس خانم شی از جلومون مثل جت  ولی به جز جونسورفتن  ولی دابل ا س همراهشون بود...

اوا:خوب بریم...

کیانا:نه وایسا...

که یک دفعه خو شده سجده کرد...

امبر:اون داره چی کارمیکنه...

اوا:سجده شکر به جا میاره

ویکتوریا:این دیگه چیه

او:هیجی فقط تو دین ما وقتی می خوای از خدا تشکر کنی یکی از راهاش اینه... اه راستی من گو اوا هستم

امبر:منم امبرم

بعد ازاین که همه ی اعضا گروه و همین طور کیانا با بقیه اشنا سدن رفتیم...

از زبان کیم جائه جونگ:

جائه:اخییش رفتن مردم انقدر پشت این دیوار بودم گوش کردم وای باورم نمیشه با این وزنم تونستم برنده شم برم کلاس ویژه.. بعد میاد دور خودش میچرخه و تو عالم خودش بود که یک دفعه به کسی محکم برخورد میکنه و اون فرد میفته روش .....

 


موفق باشید(-:


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,ساعت 21:59 توسط kiana| |


Power By: LoxBlog.Com